محل تبلیغات شما

مولای من سلام .

هرکه به ساحلی پهلو گرفته. بی‌ساحل ماییم که جز به شما، رام هیچ مرامی نیستیم! از استاد، تا فقیه، از مرجع تا علامه، از این تا به آن، همه بزرگوار و محترم اما آرام نمی‌گیرم! قطعا از سبک‌سری من است که چون تخته بر آب می‌مانم و غرق هیچکدام آ. بیا و آقایی کن، مرا خام بخر

جان ِمن

آخرین جمعه پیش از محرم امسال است و نیمه محرم سالگشت همان شبی است که پیش از اذان صبح میان خواب و بیدار صدایی گفت بنویس! وهم بود، خیال بود، وحی بود، الهام بود، هرچه بود ما به همین نخ باریک آویخته‌ایم. یکی دو هفته نخست این سو و آن سو خبر کردم که مشغول نوشتنم بعد زبان به دندان گرفتن و کم کم نام هم از ذیل نوشته‌ها حذف شد تا آنجا که احدی از خویشان، نزدیکان، دوستان و همراهان نمی‌دانند که این سیاهی، مداومت دارد به تقدیم مشق خدمت شما الا نادر افرادی که از همان یکی دو هفته نخست باقی ماندند

حضرت پناه

نمیدانم چند نفر، هفته به هفته این راه را با من طی می‌کنند. اما میدانم این کاروان به تنهایی راه نیفتاده و جماعتی هستیم که سالهاست به جاده زده‌ایم! در میان ما حتما کسی هست که برای شما عزیز باشد و در مرام شما بعید است که از میان یک کاروان، تنها میزبان یک مهمان باشید و بقیه را برانید. ما را دَرهَم بخرید آقا .

آقای ِ من

گاهی باخودم فکر میکنم اگر اکنون جدشهید جناب حسین بن علی پیامی بفرستند که فلانی، رها کن و بیا . چقدر مرد ِراهم! آیا بهانه می‌کنم کار، مشغله، مرخصی، فرزند، همسر، خانه و عهد و کاشانه را؟ یا از پای فتاده سرنگون راهی می‌شوم؟

سیدی .

میدانم که ولی ِزمان هرکس را حداقل یکبار – و چه بسا بارها – فرامی‌خواند. هرکسی در عمر خودش حداقل یکبار از جانب ولی ِعصر فراخوانده می‌شود. و در آن یکبار، ما به قدر توشه‌مان به بار می‌نشینیم. برخی شاد و مشتاق می‌شتابند، برخی می روند اما سرشار از بغض و گله، برخی می‌روند اما دیر و در تردید، برخی آنقدر موکول به بعد می‌کنند که زمان رفتن سر می‌رسد، برخی نمی‌روند اما مالشان را راهی می‌کنند مانند همین جماعتی که از خودشان چیزی به راه حسین نمیدهند اما از مالشان چندین شب شام می‌دهند! بعد مولا اگر امر کند که خیراتت قبول اما خیر خودت نرسید، خودت بیا . آنگاه لنگ می‌زنند

مولاجانم

مدد کنید آن زمان که نوبت ما شد که خطاب ِفرمان بیا.» باشیم! رسوا نشویم

جمعه سیصد و شصت و دوم: مینیمالیسیم

جمعه سیصد و شصت و یکم: فردیت

جمعه سیصد و شصتم: قهر

بود، ,بیا ,هفته ,می‌کنند ,میان ,راه ,است که ,که از ,و در ,پیش از ,ما به

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها