مولای من سلام .
چند روزی است که میدانم من در همان سنی هستم که جلال الدین بلخی با شمس روبرو شده است یعنی پایان سی و هشت سالگی؛ و همین اتفاق جالب مرا نیز امیدوار کرده بر اینکه چه بسا دور نباشد روزگاری که من نیز دلی به مصاحبت شمس روشن کنم و الهی روزی باشد که خستهایم از شب
آقاجان
در احوال و اقوال عالمان و مشاهیر دین مطالعه میکنم، حقاً کمتر کسی را به اندازه جلال الدین بلخی دست پر و غنی میبینم. عوالمی که این مرد طی کرده هنوز حتی در اوهام مشایخ ما نیز نمیگنجد. جای عجب ندارد اگر تکفیرش میکنند که اگر نمیکردند باید حیرت میکردیم
حضرت ِدانا
چگونه میتواند از حقیقت، به حُقهای مختصر بسنده کنند؟ چگونه می توانند از معرفت، به چند روایت دلخوش باشند؟ چرا مشرف نمیشوند تا از شما بشنوند؟ آنکس که شما بر او پوشیدهاید، چه رجحان دارد بر دیگر محرومان؟ آنکس که شما بر آن عیانید، مگر نباید عطر تازگی و رایحه خوش معرفت بدهد؟ این کهنه پسندان ِمختصرپرست چه نسبت دارند با شما؟
آقای ِجان
من در عجبم چگونه میشود کسی خبر از معراج را بخواند و بلکه تعلیم دهد، اما خود شوق معراج نداشته باشد؟ معراج متوقف در نبی بود و به دیگری نخواهد رسید؟ قرار نیست هرکدام به قدر سعه خودمان تجربهای از معراج داشته باشیم؟ چرا نمیگویند طریقه معراجشان چیست؟ ثمره عروجشان کدام است؟ هفتاد سال در احکام غلتیدن قرار است به رسیدن ختم شود یا نه؟ اگر رسیدهاند چرا نمیگویند به چه؟ چه پردهای کنار رفته؟ چه حقیقتی آشکار شده؟ چه غیبی هویدا شده؟
یاصاحب
سیصد و پنجاه و هفتمین هفته به تاریخ پنجم مهرماه نود و هشت سرآمد. مسئلت دارم مرا با آنچه به جلال الدین بلخی نوشاندهاید مست کنید. والسلام
الدین ,جلال ,معراج ,نیز ,بلخی ,کسی ,جلال الدین ,الدین بلخی ,آنکس که ,و پنجاه ,پنجاه و
درباره این سایت