مولای من سلام . روزگاری غریبی است جناب ِجان. از میان تلّ صورتهای ماسک زده و ماسک نزده، لبخند را نایاب چون طلا در میان انبوه ریگ باید جستجو کرد. حالا همه در ویران شدگی این سرزمین متفق القول هستند و اختلاف در ویرانگر است. این سو میگویند آن سو مقصر است و آن سو میگویند این سو. مانند اعراب جاهلیت که طایفه ای کمر به قتل نبی بسته بودند تا هر مرد از هر طایفه شمشیری بزند و معلوم نباشد که خون گردن کیست؛ از بس این تن ِوطن زخم دارد که معلوم نیست کدام شمشیر کارگر جمعه سیصد و شصت و دوم: مینیمالیسیم
جمعه سیصد و شصت و یکم: فردیت
جمعه سیصد و شصتم: قهر
سو ,ماسک ,میان ,معلوم ,طایفه ,میگویند ,این سو ,آن سو ,سو میگویند ,هر مرد ,تا هر
درباره این سایت